loading...
پرديس فان
دانیال بازدید : 23 جمعه 18 مرداد 1392 نظرات (0)

 

انيشتين براي رفتن به سخنراني ها و تدريس در دانشگاه از راننده مورد اطمينان خود كمك مي گرفت. راننده وي نه تنها ماشين او را هدايت مي كرد بلكه هميشه در طول سخنراني ها در ميان شنوندگان حضور داشت بطوريكه به مباحث انيشتين تسلط پيدا كرده بود! يك روز انيشتين در حالي كه در راه دانشگاه بود با صداي بلند گفت كه خيلي احساس خستگي مي كند؟

راننده اش پيشنهاد داد كه آنها جايشان را عوض كنند و او جاي انيشتين سخنراني كند چرا كه انيشتين تنها در يك دانشگاه استاد بود و در دانشگاهي كه سخنراني داشت كسي او را نمي شناخت و طبعا نمي توانستند او را از راننده اصلي تشخيص دهند. انيشتين قبول كرد، اما در مورد اينكه اگر پس از سخنراني سوالات سختي از وي بپرسند او چه مي كند، كمي ترديد داشت.

به هر حال سخنراني راننده به نحوي عالي انجام شد ولي تصور انيشتين درست از آب درامد.

دانشجويان در پايان سخنراني شروع به مطرح كردن سوالات خود كردند. در اين حين راننده باهوش گفت: سوالات به قدري ساده هستند كه حتي راننده من نيز مي تواند به آنها پاسخ دهد. سپس انيشتين از ميان حضار برخواست و به راحتي به سوالات پاسخ داد به حدي كه باعث شگفتي حضار شد!

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
سلام به ھمه ی بازدیدکننده گان عزیز.ممنونم از حسن انتخاب شما برای مطالعه از این وبلاگ . لطفا پس از مطالعه نظر خودتان را برای ھر چه بھتر شدن این وبلاگ بنویسید. باتشکر دانیال. شما یادتون نمیاد ... منم یادم نمیاد ... ولی میگن: آدمــــا یه زمانی مهربون بودن. *´*•.¸¸.•**´*•.¸¸.•**´*•.¸¸.•* ஜ۩۞۩ஜ I LOVE YOU ஜ۩۞۩ஜ *´*•.¸¸.•**´*•.¸¸.•**´*•.¸¸.•*
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 117
  • کل نظرات : 8
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 51
  • آی پی دیروز : 0
  • بازدید امروز : 54
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 55
  • بازدید ماه : 125
  • بازدید سال : 257
  • بازدید کلی : 6,074
  • کدهای اختصاصی